-اق...اقاي دكتر منظورتون چيه؟ ناگهان دكتر از صندليش بلند شد و با چهره غميگين تعظيمي كَرد و گفت :اقاي هان من از طرف بيمارستان عذر خاهي ميكنم ...انگار اون خوني رو كع به اقاي كاي تزريق ميكنن ،داراي ويروس إيدز بود و بع اقاي كيم هم منتقل شده ، بيمارستان قبول كرده همه جريمه اش رو بپردازه حلقه هاي اشك چشماي لوهان رو پوشونده بود و لوهان با همون حالت گفت:ببينم شما ميتونيد عمر رو از كجا بخريد ؟ دكتر گفت:ببخشيد متوجه منظورتون نميشم لوهان گفت :ميدونيد چند سال از عمر كاي كم كرديد لعنتيا؟حالا ميخايد با پول عمر كاي رو برگردونين؟ دكتر چيزي نگفت يعني جوابي نداشت بده كه حرف لوهان حق بود و حرف حق جوابي نداشت لوهان با حالت نا متعادلي از جاش پا شد و به سمت در حركت كَرد بايد ميرفت پيش كاي بايد كنارش ميموند حالا كه فهميده بودن برادر نيستن با خيال راحت ميتونستن كنار هم بمونن ولي بازم سخت بود اينكه ببيني عشقت فقط زمان محدودي پيشت هست خيلي سخت بود لوهان خيلي سعي كرده بود بغضش رو كنترل كنه ولي قطره أشكي سمج از گوشه چشمشبع أرومي رو صورتش سر خورد اون قطره اشك مثله كودكي كه انگار برده بودنش شهر بازي از سر سره ی صورت لو سر خورد لوهان مشتش رو كوبيد رو ديوار و با اون يكي دستش يكي دوتا از دكمه هاش رو باز كَرد تا از اين حس خفگي نجات پيدا كنه ولي اين حس خفگي تا أعماق ريه هاش رو ميسوزوند و نفس كشي part 13...
ما را در سایت part 13 دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : korehcity1 بازدید : 146 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:31